روان شناسی همانند بیشتر علوم از خانواده فلسفه محسوب می شود. از زمان یونان باستان موضوع اصلی روان شناسی را روح و ماهیت روح و با روش های فلسفی تشکیل می داد. در آن دوران اعتقاد بر این بود که روح از جسم جداست. در واقع روان شناسی بیش از حد فلسفی بود و موضوع آن حیات ذهنی بشر با روش های فلسفی بود. این تفکر حاکم بود تا زمان رنسانس که فلسفه تجربی شکل گرفت و به تدریج توجهات از روح به ذهن و تحلیل تجربی ذهن جای بررسی عقلانی را گرفت و در نهایت روانشناسی جنبه تجربی یافت.
از قرن نوزدهم روان شناسی به طور آشکار از فلسفه جدا شد و به عنوان یک علم مستقل شروع به فعالیت کرد و موضوع آن رفتار آشکار فرد و فرایندهای ذهنی بود. بدین ترتیب روان شناسی سنتی که در ابتدا فلسفی بود، به تدریج از فلسفه فاصله گرفت و جنبه علمی تری یافت.
موضوع روان شناسی که در ابتدا روح و سپس ذهن بود به تدریج به ترکیبی از ذهن و جسم تبدیل شد. البته این تغییر و تحولات متأثر از تفکرات، اکتشافات و نظریه های علمی جدیدی بود که بر روند و تکوین سایر علوم تأثیرات مستقیمی برجای گذاشت که روان شناسی هم از این تأثیرات مستثنی نبود. از جمله می توان به نظرات «دکارت» فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی اشاره کرد که با مقایسه بدن انسان با ماشین، راه را برای مطالعه علمی انسان هموار کرد. بدین ترتیب فیزیولوژیست ها ترغیب شدند که به مطالعه کالبد انسان بپردازند و از مطالعه حیوانات برای شناخت انسان استفاده کردند.
*توجه*
برای دریافت فصل های دیگر کتاب روی لینک زیر کلیک کنید.
برای دریافت پاورپوینت کل کتاب روی لینک زیر کلیک کنید.